نیمه شب است حالا. بخشی از کارم را امشب تمام کردم. یک چهارمش را. آن داستان کافکا را هم که نصفه خوانده بودم حالا کامل می دانم؛ در حالی که هنرمند گرسنگی غذایی پیدا نمی کرد باب میلش، ببر حتی آزادی را هم در بن دندان خود نهفته بود. همه ی زندگی مان در تنگاتنگ این شمارش معکوس می گذرد. ما مذبوحانه چنگ می زنیم به هر آن چه که نگاهمان دارد. که نیست که نگاهمان دارد.
آخر، غریق به کاهی هم چنگ میزند!
:راوی
_______________________________________________
این هم ازون نقلقولها که کمرت بشکنه. از "جنایت و مکافات"
D:
باید با کش خودمون رو ببندیم به چیزایی که دوست داریم یا چیزایی که دوست داریم رو با کش ببندیم به خودمون؟
e
man ye bar umadam zogh konam ye chizio zoodtar az to khabar dar shodama.
chchsh