هیولایی در من بیدار شده است که رام نمی شود. هیولایی که هر روز تکه ای از بدنم را به دندان می کشد. و چقدر مغز لزجم را دوست دارد. هر روز صبح زبان می کشد بر مغزم با آن زبان زبرش. هیولای مرگ، ترس، به اوج نرسیدن، هیولای ندانم کار و بی دست و پا.











نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد