اون وسط ها یه لحظه هست که هیچ چیز خارج نمی زنه. همه چیز دقیقا همون جاییه که باید. بعد یه جور خلا به وجود می آد. نه قبلی هست نه بعدی. انگار که یه حفره توی زمان باشه. سکوت و تاریکی. فقط یه لحظه است همون وسط ها. بعدها هم هر چی سعی کردم برش گردونم نشد. سال هاست.
منم اولین باری که سیگار کشیدم و دودش رو دادم تو یه حسی پیدا کردم که برام همین اتفاق اُفتاد. ولی دیگه تکرار نشد. یه عُمرِ آزگار میگذره.
we barely remember, who or what came before this precious moment
choosing to be here
right here, right now
ظاهرا فقط یک بار اتفاق می افته