تو آمده ای. کج و کوله تر از همیشه. سیه چرده. شیشه عینکت شکسته. تی شرت سورمه ای ات را پوشیده ای. راه می افتیم توی خیابان ها. نصف شب هم هست. سگ پر نمی زند. همینطور که کنار هم راه می رویم پشت دست هایمان می خورد به هم. بعد انگشت هایمان. ماشین ها تک و توک رد می شوند. می گویم امشب قرار است یکی از همین ماشین ها ما را زیر بگیرد. بلند می خندی. از همان خنده های خرکی. صدایت در پیاده رو می پیچد. هیچ کس در خیابان ها نیست. همه سربازها سر پست هایشان خواب رفته اند و ما حالا بعد از یک عشق بازی دیوانه در خیابان ها لخ لخ کنان راه می رویم. 








نظرات 6 + ارسال نظر
painkiller چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:20 ب.ظ

ماشین به مثابه‌ی پر زدن سگ نبود مگه؟

کیدو چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:52 ب.ظ

نه منظورم سگ های پرنده و آدم ها بود. شامل ماشین و کامیون نمی شه.

painkiller جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ق.ظ

از لحاظِ فیزیکی تویِ ماشین و کامیون آدم و سگِ پرنده هست، ولی خُب چون مسئله قراردادیه قبول!

سارا شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ب.ظ

Love is an accidental death

سارا شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ب.ظ

در واقع شبیهشه. نه خودش.

painkiller شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:26 ب.ظ

من به بخار شدن سوژه هم راضی‌ام به خدا... :-<

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد