تو خیالم تصور می کنم با یه گروه جز خیلی خفن داریم تو یه سالن تاریک ساز می زنیم. سن کوچیکه و با یه نور زرد کم سو روشن شده. ما نوازنده ها نزدیک هم نشستیم. گاهی زیر چشمی نگاه می کنیم به هم و همینطور که ساز می زنیم، سر تکون می دیم و لبخند می زنیم. من عود می زنم. خیلی هم کارم درسته. موهام رو کوتاه کردم. عینک هم ندارم. خلاصه همه چی رو به راهه.
اگه جز نمیزدین و به جاش هاردراکی چیزی میزدین من میاومدم تو خیالت از تهِ سالُنِ تاریک سوت میکشیدم خیالت رو آشفته میکردم.
به به
به به