هی داد می زد و نمی فهمیدیم چه می گوید. آن یکی رفت و من ماندم. دراز به دراز افتاده بودم و گوش می دادم و مرد هی داد می زد که مگر چه کرده است؟ مگر او چه کرده است؟ خدایا، مگر او چه کرده است... آن یکی هم رفته بود و این اولین شب بود. چشم برهم نگذاشتم تا هوا روشن شد و فریاد خاموش. آن یکی هم که رفته بود. 





نظرات 1 + ارسال نظر
painkiller شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:17 ب.ظ

معمولآ وقتی آدما داد می‌زنن و کسی نمی‌فهمه چی می‌گن دارن یه چیز مهمی می‌گن. تجربه ثابت کرده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد