امشب داشتم نوشته هام رو همینطور زیر و رو می کردم. بعضی ها رو یادم نمی یومد کی نوشتم. بعضی هاش خیلی خصوصی بود و با شرم فراوان و از سر ناچاری نوشته شده بود. سعی کرده بودم با استعاره خود سانسوریم رو دور بزنم. این نوشته ها از همه صادقانه تر بودند و انقدر روم تاثیر گذاشت که انگار کس دیگه ای اون ها رو نوشته باشه. چون آدم تحت تاثیر خودش قرار نمی گیره. نتیجه ی صداقت و شرمی که سعی می کردم ازش فرار کنم (لابد از بس که عجیب قاطی کرده بودم) خیلی شوک آور بود. خیلی. نکبت و بدبختی چیزهای عجیب اند. باید زندگی شان کرد. باید نوشت شان. مسئولیت فاعل بودن سخت است٬ زجرآور است و دانستن این که باید تنها همه ی این ها بود و نکبت را زیست نیز. زندگی بی شک همین است فرزند؛ زیبا و نکبت بار. 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد