بله، همینطور که می گذرد آدمی یاد می گیرد زندگی اش تابعی نباشد از یک سری متغیر های غیرخودی و بیرونی و این فضای حیوانی لش گونه را کنار می گذارد. بله، حالا آدمی تنها به کمی زمان احتیاج دارد تا این بی قراری حیوانی هم کمرنگ و محو شود و بعد با خیال راحت شیرجه بزند در گه مطبوع همیشگی. آه که این گه با همه ی تعفن اش دلپذیرترین است!
چند وقت پیش یه چیز کوتاهی خوندم یادم نیست کجا توش گفته بود این گه مطبوع همیشگی کلاً وابسته به تصادف و ایناست. حالا درست یادم نیست ولی مثلاً میگفت ممکن بود صبحا آدم به جای چای به قهوه عادت میکرد و بعد این میشد گه مطبوع همیشگیش. یه همچین چیزی.
به تناسخ هیچ وقت اعتقاد نداشتم.
بعضی وقتا دلم می خواد ولی با عقلم جور درنمیاد.