خوابی که دیدم دیشب چیزی بود شاید به نحسی همه خواب هایی که تازگی می بینم. خواب دیشب آمیزه ای بود از میل٬ فالوس٬ قتل آدمی که معلوم نبود کیست و من حتی جسدش را ندیدم درحالی که یا خودم یا ش. او را کشته بودیم و فقط خون او مانده بود کف حمام و روی لباس زیرهای سفیدی که هر چه می شستیم پاک نمی شد قرمزی شان و خانه ای که معلوم نبود مال کیست و چیست. خواب دیشب ملغمه ای بود از آدم ها و مکان هایی که هر لحظه در حال دگرگونی بودند و تبدیل به آدم ها یا جاهای دیگری می شدند. آن فالوس بزرگ و مریض٬ آن میل مریض و کسل کننده ی من به درهم آمیزی٬ خانه ی خالی و پر از راهروهای به درد نخور و کاشی های تیره ی حمام که خون در آن ها راه گرفته بود... و بعد تلاش من برای سوا کردن لباس زیرهای خونی و سوزاندن آن ها. زیاده عرضی نیست دیگر.
در اتاقو بعدش ببند،
همه چی داره میسوزه